جدول جو
جدول جو

معنی کهنه فروشی - جستجوی لغت در جدول جو

کهنه فروشی
(کُ نَ / نِ فُ)
شغل و عمل کهنه فروش. رجوع به کهنه فروش شود
لغت نامه دهخدا
کهنه فروشی
شغل و عمل کهنه فروش
تصویری از کهنه فروشی
تصویر کهنه فروشی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از کهنه فروش
تصویر کهنه فروش
کسی که لباس های کهنه می فروشد
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
کسی که قماشهای کهنه و اشیای مستعمل را بر دست و دوش برگرفته و بفروشد. (آنندراج). آنکه لباسهای کهنه و مندرس می فروشد. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین). خلقانی. (دهار) (تفلیسی، از یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
تا از لباس حسن بیاراست دوش خود
از نو شدیم بندۀ کهنه فروش خود.
سیفی (از آنندراج).
، مجازاً، آنکه معنی کهنه عرضه می کند. مقلد. (کلیات شمس چ فروزانفر ج 7 فرهنگ نوادر لغات) :
نوبت کهنه فروشان درگذشت
نوفروشانیم و این بازار ماست.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(بَ نَ / نِ فُ)
عمل بهانه فروش.
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ فُ)
عرض تجمل و اظهار ثروت وبیان ساز و برگ و سازمان. (ناظم الاطباء) (فرهنگ آنندراج) (انجمن آرای ناصری) (برهان قاطع) :
عشق تو عقل مرا کیسه بصابون زده ست
وام ده تا هوش را خانه فروشی زند.
خاقانی.
دید دلم وقف عشق خانه بام آسمان
خانه فروشی بزد دل ز کنارم ببرد.
خاقانی.
عشق بگسترد نطع پای فرو کوب هان
خانه فروشی بزن آستنی برفشان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(کُ نِ فُ)
یکی از دهستانهای بخش حومه شهرستان قوچان است که درجنوب غربی قوچان واقع است. این دهستان کوهستانی است و هوایی معتدل دارد و سکنۀ آن از طوایف زعفرانلو هستند. از 17 آبادی بزرگ و کوچک تشکیل یافته است و مجموعاً 9956 تن سکنه دارد و قرای عمده آن عبارتند ازسراب و علی آباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ قِ)
ده مرکز دهستان کهنه فرود است که در بخش حومه شهرستان قوچان واقع است و 860 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(کُ نَ / نِ)
حالت و عمل کهنه پوش. (از یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به کهنه پوش شود
لغت نامه دهخدا
آنکه لباسها کهنه و مندرس فروشد: تا از لباس حسن بیاراست دوش خود از نو شدیم بنده کهنه فروش خود. (سیفی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بهانه فروشی
تصویر بهانه فروشی
عمل بهانه فروش عذر (بیجا) آوردن، ادعای بیجا کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خانه فروشی
تصویر خانه فروشی
فروختن خانه خود یا دیگری، عرض تجمل و ساز و برگ و سامان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاه فروشی
تصویر کاه فروشی
شغل و عمل کاه فروش، دکان و محل کاه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هنر فروشی
تصویر هنر فروشی
ادعای هنرمندی و اظهار فضل
فرهنگ لغت هوشیار